کاج باشد و آن را لوچ نیز گویند و بعربی احول خوانند، (فرهنگ جهانگیری)، بمعنی کاج است که بعربی احول گویند، (برهان قاطع) (ناظم الاطباء)، لوچ و آن کژ چشم است که یکی را دو بیند، (از آنندراج)، دوبین، لوچ، کاژ، کژبین
کاج باشد و آن را لوچ نیز گویند و بعربی احول خوانند، (فرهنگ جهانگیری)، بمعنی کاج است که بعربی احول گویند، (برهان قاطع) (ناظم الاطباء)، لوچ و آن کژ چشم است که یکی را دو بیند، (از آنندراج)، دوبین، لوچ، کاژ، کژبین
مؤلف حبیب السیر نویسد: چون استندار حسام الدوله اردشیر وفات یافت استندار شهرآکیم که برادر او بود مدت سی سال جای او را گرفت و پس از درگذشت وی پسرش فخرالدوله نام آوربن شهرآکیم که شاه غازی لقب داشت در رستمدار به تخت نشست و او پادشاهی بود عادل و رعیت پرورو مدت سی سال حکومت کرد و در سال 761 هجری قمری درگذشت. رجوع به حبیب السیر چ کتاب خانه خیام ص 331 ج 3 و زامباور ج 2 ص 291 شود لقب گروهی از امرای رستمدار مازندران. رجوع به تاریخ طبرستان ابن اسفندیار ص 107 و حبیب السیر چ کتاب خانه خیام ج 2 ص 331 و غازی و غازی شاه شود لقب رستم بن علاءالدوله علی بن رستم از امرای مازندران است. (حبیب السیر چ کتاب خانه خیام ج 2 ص 420). و نیز رجوع به غازی شاه و رستم شود
مؤلف حبیب السیر نویسد: چون استندار حسام الدوله اردشیر وفات یافت استندار شهرآکیم که برادر او بود مدت سی سال جای او را گرفت و پس از درگذشت وی پسرش فخرالدوله نام آوربن شهرآکیم که شاه غازی لقب داشت در رستمدار به تخت نشست و او پادشاهی بود عادل و رعیت پرورو مدت سی سال حکومت کرد و در سال 761 هجری قمری درگذشت. رجوع به حبیب السیر چ کتاب خانه خیام ص 331 ج 3 و زامباور ج 2 ص 291 شود لقب گروهی از امرای رستمدار مازندران. رجوع به تاریخ طبرستان ابن اسفندیار ص 107 و حبیب السیر چ کتاب خانه خیام ج 2 ص 331 و غازی و غازی شاه شود لقب رستم بن علاءالدوله علی بن رستم از امرای مازندران است. (حبیب السیر چ کتاب خانه خیام ج 2 ص 420). و نیز رجوع به غازی شاه و رستم شود
شاه غزاکننده. سلطان بجنگ کفار رونده. امیر جنگاور. سلطان غازی. هر پادشاه جنگجو را غازی گویند وگاهی بعضی از پادشاهان بعد از عنوان ’شاه’ این کلمه را روی سکه ها افزوده اند. (النقود العربیه ص 134)
شاه غزاکننده. سلطان بجنگ کفار رونده. امیر جنگاور. سلطان غازی. هر پادشاه جنگجو را غازی گویند وگاهی بعضی از پادشاهان بعد از عنوان ’شاه’ این کلمه را روی سکه ها افزوده اند. (النقود العربیه ص 134)
کنایه از کمان تیراندازی. (برهان قاطع) ، کنایه از هلال. (آنندراج) : در حدود باختر آهوی دشت خاوران چون فرو شد، در هوا شاخ غزال آمد پدید. خواجه جمال الدین سلمان (از آنندراج)
کنایه از کمان تیراندازی. (برهان قاطع) ، کنایه از هلال. (آنندراج) : در حدود باختر آهوی دشت خاوران چون فرو شد، در هوا شاخ غزال آمد پدید. خواجه جمال الدین سلمان (از آنندراج)
دهی از دهستان لورا و شهرستانک بخش کرج شهرستان تهران. دارای 225 تن سکنه. آب آن از رود خانه گچ سر وچشمه. محصول آن غلات و لبنیات و عسل. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی از دهستان لورا و شهرستانک بخش کرج شهرستان تهران. دارای 225 تن سکنه. آب آن از رود خانه گچ سر وچشمه. محصول آن غلات و لبنیات و عسل. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)